محمد عزیزم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دردام کم نشده

فراموش نکردم

بی عشق نشدم

هنوز میبینم

کم

کم میبینم

اذیت میشم

کمتر از گذشته

اما هنوز رنج میکشم

بی اونکه بتونم کاری کنم و نگاه تو رو جذب کنم

کمتر مینویسم،تا بیشتر فاصله بگیرم

باید کم.کم.کم.کم،برام کم و کم رنگ شی...

همیشه دوست دارم.برام رویایی...

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم دی ۱۳۹۵ساعت 23:31  توسط مریم خانوم  | 
محمد عزیزم...
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 14 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:12

از آخرین بازی که اومدم و برات نوشتم خیلیی وقته که میگذره.بعد از آخرین بارجچند بار اومدم اینجا.اما دست و دلم به نوشتن نرفت و برگشتم... دست خالی چه نوشتنی داره؟تو هنوز با من غریبی... هفته قبل بود که بازم مزاحمت شدم و برای هزارمین بار بلاک کردی و بهت افتخار کردم اما بازم نتونستم باهات رف بزنم... اما یکی دوشب بعدش و قضیه مزاحمتای رضا دو دلم کرد.یا رضا انقد بی شرف و عوضیه که قصد صحبت با منو اشتهو قصد مخ زدن،یا از طرف تو بوده و بهم شک کرده بودی و بدتر در بدتر! بهرحال با رضا به تیپ و تاپ هم زدیم.کمتر حرف میزدیم و توم که انگار کلا با من مشکل داری.امروزم که رفتار بیشعورانه رضا و خریدپرتقال و سر بیست تو محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 24 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:12

دیروز بود که بابت گم شدن جارو ازت خواستم تو وسایل رضا رو بگردی.خداااااا میدونه چی کشیدم تا دیدمت و چی کشیدم تا تونستم خودمو راضی کنم که صدات کنم.وای خدا.قرن ها بود چنین حسی بهم دست نداده بود.قلبم داشت کنده میشد.سرم داغ شده بود.از مریم شر و شور که به هیشکی جواب درست و حسابی نمیده خبری نبود که نبود!وای خدای مهربون من.داشتم میمردم.گذاشتم یکم آروم شدم و...بلاخره صدات کردم.با هزار تته پته و لال شدن و خجالت و ترس و سردرد حرفمو گفتمو منظورمو رسوندم که گشتی و اومدی گفتی نبود.نمیدونی چقد خوشحال بودم از صحبت کردن باهات.تو رفتی اما نه لبخند رو لبام رفت نه عشقت!دوباره از اول عاشق شدم انگار... هعی خدا.چرا محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 17 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:12

امروز صبح که از خاب بیدار شدم تصمیم گرفتم شله زرد درست کنم و بیارم برا رضا که توم بخوری

درست کردم و به بهونه درس خوندن روز جمعه ای اومدم سرکار.اما تو نیومدی!

تا عصر که رضا هم دیروقت اومد و من فکر کردم نمیاد و شله زرد رو خوردم،و وقتی که شب شد و تو یه لحظه رد شدی و من دیدمت چشمم منتظر موند.آخرم یه لحظه رد شدی فقط و سر برنگردوندی

چی بگم؟

دلگیرم مثل همیشه ازت...

محمد عزیزم...
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 34 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

از دیروز ک درست و حسابی نیومدی و فقط چند بار چند دقیقه ای سر زدی و حتی نگاهی ننداختی،تا امروز که تا ظهر سر و کله ات پیدا نشد و فقط یه لحظه رد شدی دیدی رضا نیست و غیبت زد،و عصر یکی دوبار اومدی و اصلا به من نگاه نکردی و زودم رفتی،و شب که قبل از رفتن من دیدم که اومدی و رفتی پیش حمید و رضا و به من نگاهم نکردی،بلاخره اونقدری به غرور لعنتیم بر خورد که بخام بگم"من دنبال عشق یه طرفه نیستم" شاید سخت باشه شاید خنده دار شاید مسخره شاید عادی.اما چ بنویسم و چ ننویسم و چ فکر کنم و چ نکنم،کم کم فراموشت میکنم آقای خودخواه بی احساس دمدمی مزاج یه لحظه خوشی و چشم بر نمیداری و یه لحظه نگاهم نمیکنی خستم کردی با کارات... محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 30 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

از اینکه برات نمینویسم هیچ ناراحت نیستی.مگه نه؟

هنوز هم همونطور بی احساسی

دیروز و پرویروز و هر روز.کم تر میای و کمتر و کمتر!

خسته شدم از این همه انتظار.امروز فقط یه لحظه اومدی.بقول خودم سر موتورتو که دیدم چقد ذوق کردم!

فقط گذشتی.فقط گذشتی...

محمد عزیزم...
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 66 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

امروز5شنبه بودو سرت خلوت تر.خداروشکر بیشتر دیدمت

تو هم امروز رو مود بودی.از روزایی بود ک فاز عاشقی داشتی.چشم برنمیداشتی...

ازصب.بانک.دور دورم با محسن.عصر.خنده.پیاده روی و...خوبه که هستی.کاش همیشه باشی

شاید احمقم.اما بازم دوست دارم.خییییلی زیاد!دوست دارم محمدم...

محمد عزیزم...
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 45 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

چند روزی بود که خواهرم اومده بود خونمون و نمیتونستم بیام بنویسم جمعه رفتیم جنگل.جات خیلی خالی بود.خیلی خیلی خوش گذشت اما تمام مدت چشمم به جاده بود.فکر میکردم تو میخوای رد بشی و من نبینمت!!!اما رد نشدی.انگار نمیخواستی دور دور هر هفته ای که آبجی میگفت میکنی رو کنی.شاید رفته بودی و شاید بعدش رفتیو شاید به خاطر سرما نرفتی کلا! شنبه هم کمی دیدم.کم.خیلی کم!فقط صبح... دیروز یکشنبه بود و تعطیل اربعین.موندم خونه و خابیدم و سر درد کشیدم و بهت فکر کردم و ندیدمت امروز یکم دیدمت.هم صبح.هم ظهر.هم شب که درو بستی انقددددددررررر سرد بود که هیچی نمیفهمیدم! نمیدونستم تو میخای درو ببندی و وقتی منتظرم بودی و گفتی"یک ساعت بعد"هم از خجالت هم از خنده هم از ذوق مردم! کاش این حس شدید(و از تنهایی مسخره)یک طرفه نبود تا لذت میبردیم چرا نمیذارین بگم لعنت به شانس من؟! اگر نمیگفتم نمیشد!!! دوست دارم محمد.حسم بهت نه کم میشه نه از بین میره.تو اون سرما فقط فکر تو بودم! دوست دارم و خیلی دوست دارم!تو هم کمی دوسم داشته باش.حتی اگر به هم نمیرسیم! دوست دارم... محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 70 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

این چند روز سرماخوردگی شدیدی داشتم که نتونستم بیام برات بنویسم از دیروز برات بگم که انقد حالم بد بود که با اینکه 5 شنبه بود به خودمون تعطیلی دادیم و بخاطر برف شدید خونه موندیم و استراحت کردم چون حالم خیلی بد بود.نتونستم ببینمت اما شب پروفایلتو چک کردم و دیدم عکس جدید گذاشتی و کلی بهت نگاه کردم و آروم شدم... پریروز هم سرماخورده بودم.صبح که نیومدی و عصر که رفتم اونور تو اومده بودی و آبجی گفت کلی با رضا بازی و شیطنت کردین و من ناراحت شدم که نبودم.شبم در حد 2 دقیقه از کنارت رد شدن و دیدنت گذشت.دیدمت چای میخوردی و تو اون سرما هیچی نمیخاستم جز اینکه اون چای رو با هم و به دل خوش بخوریم.کاش یکم از حس منو تو داشتی... پریشب خابت رو میدیدم.یه لحظه هم از خابم در نمیومدی.همه جا همراهم بودی.دقیق یادم نیس چیکار میکردی اما یادمه دائم بودی.فقط اونجاش یادمه یه لباس بافت یقه خز اسپرت که بیشتر هم به زنونه میخورد تا مردونه و عکس ژورنالیشو دارم تنت بود و من دیدم که بیرون واستاده بودی و بهت لبخند زدم و بهم لبخند زدی و همون موقع از خاب پا شدم روز قبلش هم تا ظهر که نیومدی عصرم اومدی و از تو ماشین دیدی من پیش ر محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 60 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45

این روزا انقدر کم هستی و انقدر کم دارمت که حتی حوصله نمیکنم بیام اینجا بیام که چی بنویسم؟چی بگم؟ جز اومدن و گذشتن از کوچتون و دیدن ماشینت چیکار ازم بر اومده که نکردم؟ جز هزار بار سر زدن به پروفایلت و دیدن عکسات چیکار تونستم و نکردم؟ میدونی چقد خستم؟گمون نکنم بدونی میدونی چقد تنهام؟گمون نکنم بدونی میدونی چقد دلتنگم؟گمون نکنم بدونی میدونی چقد میخامت؟گمون نکنم بدونی میدونی چقد غم و بغض دارم؟گمون نکنم بدونی هیچ نمیفهمی و این نفهمیدن و بی خیالی و بی حسی و بی عشقیت زندگیمو خراب کرده دلتنگم... محمد عزیزم...ادامه مطلب
ما را در سایت محمد عزیزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmohammademanf بازدید : 16 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 2:45